رد پاها
رد پا ها می روند
بانه اعتنایی به امید که می سوزد
و نه رحمی با دل من که خونین ،
در زمستانی
که رد پاها باز نمی گردند
#نیما_خسروی
T.me/nimaphonix
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 12:14 توسط
|
رد پا ها می روند
بانه اعتنایی به امید که می سوزد
و نه رحمی با دل من که خونین ،
در زمستانی
که رد پاها باز نمی گردند
#نیما_خسروی
T.me/nimaphonix
من با نوشتن به جنگ هر چه بدی هر چه سیاهی و هر چه تباهی می روم. نوشتن انکار پیری و نابودی است.می نویسم چون با هر کلام که می نگارم گویی دریچه ای را باز می کنم به سوی ابدیت.می نویسم.در بین نوشته هایم حس امن و گرمای آتشی را که برافروخته ام رادرمی یابم.از خاکستر همین آتش برآمده ام و به همین آتش خواهم سوخت.تا دستهای یخ زده تو را گرم کنم. تا در دل سیاه تاریکی چراغی باشم برای تو عزیزکم.